تبلیغات X
سفارش بک لینک
آموزش ارز دیجیتال
ابزار بتادیومی
خرید بک لینک قوی
صرافی ارز دیجیتال
خرید تتر
خدمات سئو سایت
چاپ ساک دستی پارچه ای
چاپخانه قزوین
استارتاپ
آموزش خلبانی
طراحی سایت در قزوین
چاپ ماهان
چاشنی باکس
کرگیری
کرگیر
هلدینگ احمدخانی قم
زبان انگلیسی
https://avalpack.com
سئو سایت و طراحی سایت پزشکی
خرید آجیل
همکاری در فروش
دانلود سریال
لوله‌ پلی‌ اتیلن

ديوان شعر اهل بيت ع - حضرت مهدي (عج)

شعر انتظار

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

محمد عابدینی

 
 
 دارم به چشم های شبت فکر می کنم
دارم به طعمِ چون رطبت فکر می کنم

لب باز کرده ای که نصیحت کنی و من
دارم به شاهکارِ لبت فکر می کنم

برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/4 - 09:07 | 1 2 3 4 5

شعر انتظار

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

محمد عابدینی

 
 
 
باور نکن... این قصّه جز افسانه ای نیست
شمعم ولی اطراف من پروانه ای نیست

مهمان شهرستانی چشم تو ام... حیف
در پایتخت عشق مهمانخانه ای نیست

دیروزِ من... امروزِ من... فردای من پر!
از حال من ویرانه تر ویرانه ای نیست

دیوانه و مجنون اگر من هم نباشم...
پس زیر سقف آسمان دیوانه ای نیست

خواهد شکست این بغض آخر مثل قلبم
افسوس اما در کنارم شانه ای نیست

جایی که صیّادش تو باشی در کمندش
حتّی برای صید بودن دانه ای نیست

هر روز در گوش خودم می خوانم این را:
باور نکن این قصّه جز افسانه ای نیست

برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/4 - 09:07 | 1 2 3 4 5

شعر انتظار

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

رضا معتمد

 
 

ديگر به عشق تازه نشد جان هيچ کس

بالي نزد کبوتر ايمان هيچ کس

گفتيم بذل عشق شود جان ولي نشد
حتي فداي عشق نشد نان هيچ کس

چندان شديم سست که انگار از نخست
محکم نبود رشته ي پيمان هيچ کس

از لطف ابرهاي کريمي که داشتيم!
باران نديد چشم زمستان هيچ کس

از سينه ها بپرس: پريشان کيستيد؟
آواز مي دهند: پريشان هيچ کس

اي دل بيا از اين همه زردي سفر کنيم
ديگر مباش مرغ غزلخوان هيچ کس


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/1 - 09:26 | 1 2 3 4 5

شعر انتظار

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

محمد عابدینی

 

 
 ای معمّای نگاهت مشکلِ بی خواب ها

کارِ موهایت پریشان کردنِ بی تاب ها

پشتِ نستعلیق را ابروی تو خواهد شکست
متنِ گیسویت پر از آرایه ها... اطناب ها

نام تو دارد به هم می ریزد علم نحو را
حسِّ پنهان در حروفت برتر از اِعراب ها

روحِ "تخییر"م "برائت" دارد از هر "احتیاط"
سوختن در شوقِ تو مَجرای "استصحاب" ها

باب دین و عقل را بستی ولی "کافی" نبود
شد جنودِ عشق آخر فاتحِ این باب ها

نیش ها باید که نوشید از سبویت عشق را
ای عسل تر از عسل ها... ناب تر از ناب ها

لنز ها هر وقت بی پروا نگاهت می کنند
ماه پیدا می شود در آسمانِ قاب ها

بر سرم آوار ها آورد زلزالِ لبت
آن چه تقسیم اراضی کرد با ارباب ها


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/11/1 - 09:26 | 1 2 3 4 5

شعر فراق

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

مرتضی امیری اسفندقه

 
 

نشد امشب بيايي تا به پاي تو سر اندازم

در افتم با غم و از بيخ بنيادش بر اندازم

کلاف کور طبعم را، سر انگشت تو وا مي کرد
اگر مي آمدي، صدها غزل مي شد سر اندازم

تو افشا مي کني در جمع  رازم را، تو، آري تو
گناهش را چرا بر گردنِ چشمِ تر اندازم؟

تفأل مي زنم خير است اما حال من اين نيست
چگونه مي توانم بي تو مي در ساغر اندازم؟

براي دفع چشم بد، چرا اين دود و اين اسفند؟
خودم را کاشکي در پاي تو در مجمر اندازم
::
تو را کم داشتم ديشب وگرنه مي توانستم
در آن معراج، جبرائيل را از پا در اندازم

وگرنه مي توانستم چنان بالا پريدن را
که جبرائيل را در آتشِ  جلوه پَر اندازم
::
مرا بگذار تا سقف فلک را گرم بشکافم
مرا بگذار تا در خويش طرحي نو در اندازم

کدامين رختخواب اي پير امشب مي کند گرمت؟
نشد امشب بيايي تا برايت بستر اندازم


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/10/28 - 14:12 | 1 2 3 4 5

شعر فراق

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

سیدضیاءالدین شفیعی

 
 
در این غزل كه نام تو را باز می برم 
بوی بهشت می دهد اوراق دفترم 
 
یك بار داغ سرخ شما در دلم نشست 
پیچیده عطر یاد شما باز در سرم 
 
گفتم كه «من منجّم كورم كه سال ها 
چشم انتظار چون تو شهابی و اخترم» 
 
اما هنوز دامن هفت آسمان تهی ست 
یعنی هنوز من به شما رشك می برم 
 
ای كاش بعد این همه سال انتظار، باز 
می آمدی به خواب غزل های دیگرم 
 
حتی نمانده فرصت بیتی اگر مرا 
می جویمت هنوز در این بخت آخرم 

برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/10/28 - 14:12 | 1 2 3 4 5

شعر انتظار

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

علیرضا قزوه

 

عاشق آن صخره هايم، ماه را هم دوست دارم
«کفش هايم کو؟» که من اين راه را هم دوست دارم

اشک با من مهربان است و تبسّم مهربان تر
شور و لبخند و دريغ و آه را هم دوست دارم

گرچه خارم، گاه گاهي راه دارم در گلستان
گرچه خاکم، خاک آن درگاه را هم دوست دارم

عاشقم بر ذکر «يا رحمان» و «يا حنّان» و «يا هو»
ذکر «يا منّان» و «يا اللّه» را هم دوست دارم

عاشق شمسم ولي حلّاج را هم مي پسندم
سوز و حال خواجه عبداللّه را هم دوست دارم

يوسفي گم کرده ام چون روزهاي عمر و هر شب
سر فرو بردن درون چاه را هم دوست دارم

با غريبان زمين هر لحظه در خود مي گدازم
راستش اين غربت جانکاه را هم دوست دارم

شنبه ها تا جمعه ها را داغدار انتظارم
حسرت آن جمعه ي ناگاه را هم دوست دارم

گرچه مرگ ـ اين خلوت ناياب ـ را هم مي ستايم
زندگي، اين فرصت کوتاه را هم دوست دارم


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/10/28 - 14:12 | 1 2 3 4 5

شعر انتظار

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

سید حبیب نظاری

 
 

شب که روشن می شود آبی ترین فانوس ها

یاد چشمان تو می افتم در اقیانوس ها

با کدامین شعله رقصیدی که حالا سال هاست
بال می گیرند از خاکسترت ققنوس ها

قرن ها بیهوده می گردم نمی یابم تو را
نامی از تو نیست در خمیازه ی قاموس ها

مهربان من به اشراق نگاه شرقی ات
کی رهایم می کنی از حلقه ی کابوس ها

کی می آیی که به گلبانگ اذان روشنت
لال خواهد شد زبان خسته ی ناقوس ها
::
در مبارک باد یک آدینه می آیی و من
دست برمی دارم از دامان این مأیوس ها


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/10/28 - 14:12 | 1 2 3 4 5

شعر انتظار

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

سید مهدی موسوی

 
 
بیا که تازه کنی داغ ارغوان ها را 
عوض کنی تو مگر مزه ی دهان ها را
 
قیام کردی و خواندم "شهادتین"ام را 
اقامه ات به کجا می کشد اذان ها را
 
به مهر و قهر تو راضی شدم، چنان که دلم 
ضمیمه کرده به الغوث، الأمان ها را
 
تویی که حاصل ضرب تمام اعدادی
به حداکثر خود می بری توان ها را
 
در این معامله، سنگی تو و من آینه ام 
چه سود دارد اگر رو کنم زیان ها را
 
تو زود رفتی و باران گرفت، می گویند:
شکسته است کسی بغض ناودان ها را

 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/10/28 - 14:12 | 1 2 3 4 5

شعر انتظار

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

پانته آ صفایی بروجنی

 
 

حل می‌شود شکوهِ غزل در صدای تو
ای هرچه هست و نیست در عالم فدای تو
 
هر شب به روز آمدنت فکر می‌کنم
هر صبح بی‌قرارترینم برای تو

بیدار می‌شویم از این خوابِ هولناک
یک صبح جمعه با نَفَسِ آشنای تو

آدینه‌ای که می‌رسی و پهن می‌شود
چون فرش، آسمانِ دلم زیر پای تو

یک‌روز گرم و روشن و سرشار می‌شویم
در خلسه‌ای که می‌وزد از چشم‌های تو

روزی که با شروع کلام تو ـ مثل قند
حل می‌شود شکوهِ غزل در صدای تو


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1393/10/28 - 14:12 | 1 2 3 4 5

شعر مناجات با امام زمان عج

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),
کاظم بهمنی

از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را

به وصالت نرسیدیم و ندیدیم تو را

روزی ما فقرا شربت وصل تو نبود

زهر هجر تو چشیدیم و ندیدیم تو را

شاید ایام کهن سالی ما جلوه کنی

در جوانی که دویدیم و ندیدیم تو را

چه قدَر چلّه نشستیم و عزادار شدیم

چه قدَر شمع خریدیم و ندیدیم تو را

گاهی اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود

پرده را نیز کشیدیم و ندیدیم تو را

سعی کردیم كه شبی خواب ببینیم تو را

سحر از خواب پریدیم و ندیدیم تو را

مدتی در پی تو رند و نظر باز شدیم

همه را غیر تو دیدیم و ندیدیم تو را

فکر کردیم که مشکل سر دلبستگی است

از همه جز تو بریدیم و ندیدیم تو را

لا اقل کاش دم خیمه ی تو جان بدهیم

تا بگوییم : رسیدیم و ندیدیم تو را


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/11/27 - 15:39 | 1 2 3 4 5

شعر مناجات با امام زمان عج

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

قیصر امین پور

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام
گل کرد خار خار شب بی قراری ام

تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم در آیینه کاری ام

گر من به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام

بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست بر آری به یاری ام

کاری به کار غیر ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری ام

تا ساحل نگاه تو چون موج بی قرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاری ام

با ناخنم به سنگ نوشتم : بیا , بیا
زان پیشتر که پاک شود یادگاری ام


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/11/27 - 15:39 | 1 2 3 4 5

شعر مناجات با امام زمان عج

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

سید مهدی موسوی

دل شبیه قایقی کوچک به دنبال تو بود
از همان اول دل بی طاقتم مال تو بود
ترس از امواج دریا در دل من جا نداشت
ساحل آرامشم باریکه ی شال تو بود
ای بهار سبز! دنیایی دعاگوی تو شد
راز حوّل حالنا در أحسن الحال تو بود
هفت قرنِ پیش در شیراز و در "طرف چمن"
خواجه ی شیراز حتی تشنه ی فال تو بود
جمعه ها و ماه ها و سال ها مجنون شدند
این حکایت در غیاب چندصد سال تو بود
من به بغض خود سفارش کرده بودم نشکند
سینه ام آتش فشان نیمه فعال تو بود


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/11/27 - 15:39 | 1 2 3 4 5

شعر مناجات با امام زمان عج

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

علیرضا محمدعلی بیگی

حجاب پشت حجاب و غبار روی غبار
ترک بر آینه افتاد یا اولی‌الابصار

دعای چله‌نشینان نمی‌کند اثری
بسوز لیس دواء الفراق الا النار

اگرچه کورم و در کوره راه بی خبری
شنیده‌ام که خبرهاست پشت این دیوار

شهید و شاهد و ساقی علیهم‌الصلوات
میان میکده مستند اولئک الابرار!

سرشت ظلمت و روح لطیف من؟! هیهات!
نسیم شعله نشینم کجاست مشعل دار؟!

سراغ حجله‌ی دنیا نمی‌روم دیگر
قسم به توبه‌ی مستغفرین بالاسحار

سر بهشت ندارم که هر که شد درویش
نشست بر سر تختی که تحته‌الانوار

هوای خدمت این معبد مقدس بود
که می‌زدود از آیینه‌ی دلم زنگار

فرشتگان به تو امّید بسته اند بمان !
بمان که سکه‌ی یوسف کم است در بازار

من و تو از ازل آیینه آفریده شدیم
برای « آینه ماندن » کمی قدم بردار! 


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/11/27 - 15:39 | 1 2 3 4 5

شعر امام علی(ع)-مدح

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

امیرالمومنین(ع)-مدح

 

جبریلی و هر آینه عرش است کنارت

ماتند همه از پر معراج مدارت

 

ما چاره نداریم به غیر از سر تسلیم

آهو چه کند با نفس شیر شکارت

 

با بودن تو بودن خورشید زیادی ست

جز این که بگویم شده شمع مزارت

 

تو عرش نشینی و گهی کوفه می آیی

پس رد شو به دستم برسد گرد و غبارت

 

ما را به دو ابروت بمیران و پس از آن

ای شاه نداریم دگر کار به کارت

 

سنگینی این کفّه ی ما از کرم توست

با مثل تو ای دوست چه خوب است تجارت

 

در عشق بنا نیست که میثم شده باشم

سلمان تو هم آخرش افتاد به دارت

 

موسی بن ابی طالبی و دوره به دوره

از طور به سمت نجف افتاد گذارت

 

در طالع امسال برایم بنویسید:

یک روز نجف باشم و یکروز کنارت

علي اكبر لطيفيان


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/21 - 13:41 | 1 2 3 4 5

شعر امام علی(ع)-مدح

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),
تو بی ابتدایی و بی انتها
شبیه پیمبر شبیه خدا

تو بالاترین نقطه ي باوری
معماترین نقطه ي زیر «با»

مقرب ترین جلوه ی لم یلد
و لم یولد آیه های خدا

 تو آن سمت دروازه ی باوری
همان جا که می خوانمش ناکجا

مرا آن طرف ها اگر راه نیست
شما لااقل این طرف ها بیا

تو آن خواهش سبز سجاده ای
همان التماس شب انبیا

تويي مقصد اول و آخرم
مناجات شب هاي غارِ حرا

بیا با پر و بال کروبیان
بزن وصله این گیوه ی پاره را

بزن بيل خود را بر اين سرزمين
بزن تا كه باشم درخت شما

من از آبِ چاهِ شما خورده ام
که حالا شدم تشنه ی کربلا

خداي كرم! سايه ي ناشناس!
در اين كوچه هاي بدون صدا

چنان مخلصانه كرم مي كني
كه حتي نمي ماندت رَدِّ پا

تو يعني همان شاهِ شهر منی
كه داري قدم مي زني با گدا؟!

در اين سينه ي شب كجا مي روي؟
از اين جاده ها، دور از چشم ما

به سمت مناجات سجاده ات
اگر مي روي التماس دعا
×××
تو باران تريني و ما خشكسال
رسيده تريني و ما كالِ كال

تو مانند آبي ولي آب تر
تو مثل طلايي ولي ناب تر

اگر تو صعودي، فروديم ما
اگر تو نبودي، نبوديم ما

تو نورِ خودي، آفتابِ خودي
مسلمان دين كتاب خودي

تو اسرار لب هاي پيغمبري
قسم هاي شب هاي پيغمبري

تو سيبي تو ميل شب جمعه اي
دعاي كميل شب جمعه اي

مسيحاي مَسحِ يتيمان تويي
محاسن سپيد كريمان تويي

تو سيمرغي و كوه قاف خودي
تو ذي الحجه ي در طواف خودي

تو با مردمي، مردمي نيستي
تو نان جويي، گندمي نيستي

تو نوري و هر صبح خورشيدمی
تو اخلاص آيات توحيدمی

تو ديگر براي من عادت شدي
هزار و دو ركعت عبادت شدي

تو شصت و سه دفعه بهارم شدي
نهالت شدم باغدارم شدي
×××
هميشه درِ خانه ات باز بود
تنورت هميشه نمك ساز بود

تو بودي كه شب ها سحر داشتند
يتيمان كوفه پدر داشتند

پُر از نوري و آفتابي علي
سلام بدون جوابي علي

نگاهت شبي خواب راحت نكرد
و يك شب لبت استراحت نكرد

تو رفتي و حالا در اين روزها
ورق مي زنم خاطرات تو را

همان روزهايي كه تنها شدي
شكسته ترين مرد دنيا شدي

همان روزهايي كه يك مرد پست
غرور تو را با طنابي شكست

همان جا تو را خون جگر كرده اند
بتول تو را بي پسر كرده اند

همان جا دلِ مهربانت شكست
همان روز چند استخوانت شكست
×××
تو بالايي و در كفِ پست ها
زدند آفتاب تو را دست ها...
علي اكبر لطيفيان


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/21 - 13:40 | 1 2 3 4 5

شعر امام علی(ع)-مدح

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),


امام علی(ع)-مدح
 
قسمتم نیست بال و پر بدهند
به من از آن طرف خبر بدهند

جگرم را وسط گذاشته ام
به همه گفته ام نظر بدهند

به خدا گریه می کنی تا صبح
شرح حال مرا اگر بدهند

من از این در نمی روم هر چند
جای این در هزار در بدهند

چند تا مثل من خبر داری؟!
پای تو حاضرند سر بدهند

دردسر مایه ی کمالات است
نذر کردیم دردسر بدهند

ای امیر نجف به نفع تو نیست
عاشقانت اگر ضرر بدهند

درد و دل کردن تو را اغلب
به گدایانِ خون جگر بدهند

خاک پای تو قیمتش عرش است
پس نباید به جاش زر بدهند

چه کسی دیده هفت عالم را
همه اش را به یک نفر بدهند

***

آفریده شدم برای علی
تا بیفتم به دست و پای علی

این که ما از چه آفریده شدیم
علتش هست خاک پای علی

جان سائل چه ارزشی دارد
جان پیغمبران فدای علی

صد هزار آفتاب می ریزد
با تکان خوردن عبای علی

هم علی می شود علی خدا
هم خدا می شود خدای علی

این صدای علی صدای خدا؟
یا صدای خدا صدای علی؟

هم نشسته علی به جای خدا
هم نشسته خدا به جای علی

لطف معراج مصطفی این بود
شد صدای خدا صدای علی

عرش را شرع را شریعت را
همه را آفریده با "یه" علی

ذکر بالا سرش حسین بُوَد
پس نجف هست کربلای علی

انا مشتاق به جوار نجف
انا محتاج به دعای علی

بچه های بزرگ و كوچكمان
همه قربان بچه های علی

دست مولا و چادر بی بی
دست ما و نخ عبای علی

چه مقامی ست که هزاران بار
می شود فاطمه فدای علی
علي اكبر لطيفيان


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/21 - 13:39 | 1 2 3 4 5

امام زمان(ع)-مدح

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

امام زمان(ع)-مدح

 

زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود

گمراه می شدیم، نگاهت اگر نبود

 

مِهر شما به داد تمنّای ما رسید

ورنه پل صراط چنین بی خطر نبود

 

تعداد بی نظیریِ تان روی این زمین

از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود

 

پیراهن، اشتیاق نسیمانه ای نداشت

تا چشم های حضرت یعقوب، تر نبود

 

بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین

صدها درخت بود، ولیکن، ثمر نبود

 

ای آخرین بهار، چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار، چرا دیر کرده ای؟!

 

این جشن ها برای تو تشکیل می شود

این اشک ها برای تو تنزیل می شود

 

وقتی برای آمدنت گریه می کنیم

چشمانمان به آینه تبدیل می شود

 

بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد

سالی که بی نگاه تو تحویل می شود

 

ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است

با خطبه های توست که تکمیل می شود

 

تقویم را ورق بزن و انتخاب کن

این جمعه ها برای تو تعطیل می شود

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟!

 

ای آخرین توسل خورشید بام ها

ای نام تو ادامه ی نام امام ها

 

می خواستم بخوانمت اما نمی شود

لکنت گرفته اند زبان کلام ها

 

ما آن سلام اول ادعیه ی توایم

چشم انتظار صبح جوابِ سلام ها

 

آقا چگونه دست توسل نیاوریم

وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها

 

از جانماز رو به خدا و بهشتی ات

عطری بیاورید برای مشام ها

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟!

 

ای التماس و خواهش بالا دوازده

ظهر اذان عقربه ی ما دوازده

 

من حقم است هشت گرفتم چرا که من

یک جمله هم نساخته ام با دوازده

 

با چند نمره باشد اگر، رد نمی شوی

یک، دو، سه... هفت، هشت، نه آقا دوازده

 

بی تو تمام اهل قیامت رفوزه اند

ای نمره ی قبولی دنیا، دوازده

 

ثانیه های کند، توسل می آورند

یا «صاحب الزمان خدا»، یا «دوازده!»

 

حالا که ساعت تو و چشم خدا یکی ست

آقا چقدر مانده زمان تا دوازده؟

 

امروز اگر نشد ولی یک روز می شود

ساعت به وقت شرعی زهرا، دوازده

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟

 

آقا بیا که میوه ی ما کال می شود

جبریل مان بدون پر و بال می شود

 

در آسمان و در شب شعر خدا هنوز

قافیه های چشم تو دنبال می شود

 

یعنی تو آمدی و همه گرم دیدن اند

وقتی کنار پنجره جنجال می شود

 

روز ظهور نوبت پرواز می شود

روز ظهور بال همه بال می شود

 

بیش از تمام بال و پر یا کریم ها

دست کبود فاطمه خوشحال می شود

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟

علی اکبر لطیفیان

امام زمان(ع)-مدح

 

زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود

گمراه می شدیم، نگاهت اگر نبود

 

مِهر شما به داد تمنّای ما رسید

ورنه پل صراط چنین بی خطر نبود

 

تعداد بی نظیریِ تان روی این زمین

از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود

 

پیراهن، اشتیاق نسیمانه ای نداشت

تا چشم های حضرت یعقوب، تر نبود

 

بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین

صدها درخت بود، ولیکن، ثمر نبود

 

ای آخرین بهار، چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار، چرا دیر کرده ای؟!

 

این جشن ها برای تو تشکیل می شود

این اشک ها برای تو تنزیل می شود

 

وقتی برای آمدنت گریه می کنیم

چشمانمان به آینه تبدیل می شود

 

بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد

سالی که بی نگاه تو تحویل می شود

 

ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است

با خطبه های توست که تکمیل می شود

 

تقویم را ورق بزن و انتخاب کن

این جمعه ها برای تو تعطیل می شود

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟!

 

ای آخرین توسل خورشید بام ها

ای نام تو ادامه ی نام امام ها

 

می خواستم بخوانمت اما نمی شود

لکنت گرفته اند زبان کلام ها

 

ما آن سلام اول ادعیه ی توایم

چشم انتظار صبح جوابِ سلام ها

 

آقا چگونه دست توسل نیاوریم

وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها

 

از جانماز رو به خدا و بهشتی ات

عطری بیاورید برای مشام ها

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟!

 

ای التماس و خواهش بالا دوازده

ظهر اذان عقربه ی ما دوازده

 

من حقم است هشت گرفتم چرا که من

یک جمله هم نساخته ام با دوازده

 

با چند نمره باشد اگر، رد نمی شوی

یک، دو، سه... هفت، هشت، نه آقا دوازده

 

بی تو تمام اهل قیامت رفوزه اند

ای نمره ی قبولی دنیا، دوازده

 

ثانیه های کند، توسل می آورند

یا «صاحب الزمان خدا»، یا «دوازده!»

 

حالا که ساعت تو و چشم خدا یکی ست

آقا چقدر مانده زمان تا دوازده؟

 

امروز اگر نشد ولی یک روز می شود

ساعت به وقت شرعی زهرا، دوازده

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟

 

آقا بیا که میوه ی ما کال می شود

جبریل مان بدون پر و بال می شود

 

در آسمان و در شب شعر خدا هنوز

قافیه های چشم تو دنبال می شود

 

یعنی تو آمدی و همه گرم دیدن اند

وقتی کنار پنجره جنجال می شود

 

روز ظهور نوبت پرواز می شود

روز ظهور بال همه بال می شود

 

بیش از تمام بال و پر یا کریم ها

دست کبود فاطمه خوشحال می شود

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟

علی اکبر لطیفیان


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/21 - 13:36 | 1 2 3 4 5

امام زمان(ع)-مدح

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

امام زمان(ع)-مدح

 

زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود

گمراه می شدیم، نگاهت اگر نبود

 

مِهر شما به داد تمنّای ما رسید

ورنه پل صراط چنین بی خطر نبود

 

تعداد بی نظیریِ تان روی این زمین

از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود

 

پیراهن، اشتیاق نسیمانه ای نداشت

تا چشم های حضرت یعقوب، تر نبود

 

بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین

صدها درخت بود، ولیکن، ثمر نبود

 

ای آخرین بهار، چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار، چرا دیر کرده ای؟!

 

این جشن ها برای تو تشکیل می شود

این اشک ها برای تو تنزیل می شود

 

وقتی برای آمدنت گریه می کنیم

چشمانمان به آینه تبدیل می شود

 

بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد

سالی که بی نگاه تو تحویل می شود

 

ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است

با خطبه های توست که تکمیل می شود

 

تقویم را ورق بزن و انتخاب کن

این جمعه ها برای تو تعطیل می شود

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟!

 

ای آخرین توسل خورشید بام ها

ای نام تو ادامه ی نام امام ها

 

می خواستم بخوانمت اما نمی شود

لکنت گرفته اند زبان کلام ها

 

ما آن سلام اول ادعیه ی توایم

چشم انتظار صبح جوابِ سلام ها

 

آقا چگونه دست توسل نیاوریم

وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها

 

از جانماز رو به خدا و بهشتی ات

عطری بیاورید برای مشام ها

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟!

 

ای التماس و خواهش بالا دوازده

ظهر اذان عقربه ی ما دوازده

 

من حقم است هشت گرفتم چرا که من

یک جمله هم نساخته ام با دوازده

 

با چند نمره باشد اگر، رد نمی شوی

یک، دو، سه... هفت، هشت، نه آقا دوازده

 

بی تو تمام اهل قیامت رفوزه اند

ای نمره ی قبولی دنیا، دوازده

 

ثانیه های کند، توسل می آورند

یا «صاحب الزمان خدا»، یا «دوازده!»

 

حالا که ساعت تو و چشم خدا یکی ست

آقا چقدر مانده زمان تا دوازده؟

 

امروز اگر نشد ولی یک روز می شود

ساعت به وقت شرعی زهرا، دوازده

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟

 

آقا بیا که میوه ی ما کال می شود

جبریل مان بدون پر و بال می شود

 

در آسمان و در شب شعر خدا هنوز

قافیه های چشم تو دنبال می شود

 

یعنی تو آمدی و همه گرم دیدن اند

وقتی کنار پنجره جنجال می شود

 

روز ظهور نوبت پرواز می شود

روز ظهور بال همه بال می شود

 

بیش از تمام بال و پر یا کریم ها

دست کبود فاطمه خوشحال می شود

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟

علی اکبر لطیفیان

امام زمان(ع)-مدح

 

زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود

گمراه می شدیم، نگاهت اگر نبود

 

مِهر شما به داد تمنّای ما رسید

ورنه پل صراط چنین بی خطر نبود

 

تعداد بی نظیریِ تان روی این زمین

از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود

 

پیراهن، اشتیاق نسیمانه ای نداشت

تا چشم های حضرت یعقوب، تر نبود

 

بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین

صدها درخت بود، ولیکن، ثمر نبود

 

ای آخرین بهار، چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار، چرا دیر کرده ای؟!

 

این جشن ها برای تو تشکیل می شود

این اشک ها برای تو تنزیل می شود

 

وقتی برای آمدنت گریه می کنیم

چشمانمان به آینه تبدیل می شود

 

بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد

سالی که بی نگاه تو تحویل می شود

 

ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است

با خطبه های توست که تکمیل می شود

 

تقویم را ورق بزن و انتخاب کن

این جمعه ها برای تو تعطیل می شود

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟!

 

ای آخرین توسل خورشید بام ها

ای نام تو ادامه ی نام امام ها

 

می خواستم بخوانمت اما نمی شود

لکنت گرفته اند زبان کلام ها

 

ما آن سلام اول ادعیه ی توایم

چشم انتظار صبح جوابِ سلام ها

 

آقا چگونه دست توسل نیاوریم

وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها

 

از جانماز رو به خدا و بهشتی ات

عطری بیاورید برای مشام ها

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟!

 

ای التماس و خواهش بالا دوازده

ظهر اذان عقربه ی ما دوازده

 

من حقم است هشت گرفتم چرا که من

یک جمله هم نساخته ام با دوازده

 

با چند نمره باشد اگر، رد نمی شوی

یک، دو، سه... هفت، هشت، نه آقا دوازده

 

بی تو تمام اهل قیامت رفوزه اند

ای نمره ی قبولی دنیا، دوازده

 

ثانیه های کند، توسل می آورند

یا «صاحب الزمان خدا»، یا «دوازده!»

 

حالا که ساعت تو و چشم خدا یکی ست

آقا چقدر مانده زمان تا دوازده؟

 

امروز اگر نشد ولی یک روز می شود

ساعت به وقت شرعی زهرا، دوازده

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟

 

آقا بیا که میوه ی ما کال می شود

جبریل مان بدون پر و بال می شود

 

در آسمان و در شب شعر خدا هنوز

قافیه های چشم تو دنبال می شود

 

یعنی تو آمدی و همه گرم دیدن اند

وقتی کنار پنجره جنجال می شود

 

روز ظهور نوبت پرواز می شود

روز ظهور بال همه بال می شود

 

بیش از تمام بال و پر یا کریم ها

دست کبود فاطمه خوشحال می شود

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟

علی اکبر لطیفیان


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/21 - 13:36 | 1 2 3 4 5

شعر مدح امام زمان عج

دسته بندی : حضرت مهدي (عج),

گفتم بشوم خاک رهت آقا...حیف

گفتم بشوم نوکرتان مولا...حیف

گفتم بشوم آنچه شما میخواهید

گفتم بشوم یاورتان اما...حیف

گفتی که منم لایق فردوس برین

رازی شده این دل به همین دنیا...حیف

در بین گنه ماندم و گشتم مرداب

آخر نرسیدم به سر دریا...حیف

آقا نشدم اهل دعا اهل بکاء

آقا نشدم اهل شب و نجوا...حیف

اینقدر شده ام بد که ز با من بودن

خوش تر شده آوارگی صحرا...حیف

گفتی که خریدار دلت هستم من

دادم به همه غیر شما دل را...حیف

آقا چقدر دیدم و نشناختمت

در روضه ی مشک و علم و سقا...حیف

حیف از تو که غمخوار منی آقا جان

حیف از تو گل سر سبد زهرا...حیف


مصطفي شالباف


برچسب‌ها :
نویسنده: اصغر چرمي | نسخه قابل چاپ | 1392/5/21 - 13:35 | 1 2 3 4 5

آخرین مطالب

محبوب ترین مطالب

موضوعات

درباره ما

آمار وبلاگ

کد های کاربر